اشعار مولانا



 مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت.

در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند.

افلاکی می‌گوید: بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود

مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت.

در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند.

افلاکی می‌گوید: بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا

بود.

ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم کرده ام

درکنج ویران مــــانده ام ، خمخــــانه را گم کرده ام

 

هم در پی بالائیــــان ، هم من اسیــر خاکیان

هم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم کرده ام

 

آهـــــم چو برافلاک شد اشکــــم روان بر خاک شد

آخـــــر از اینجا نیستم ، کاشـــــانه را گم کرده ام

 

درقالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم

چون جان اسیرحبس شد ، جانانه را گم کرده ام

 

از حبس دنیا خسته ام چون مرغکی پر بسته ام

جانم از این تن سیر شد ، سامانه را گم کرده ام

 

در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان

می خواند با خود این غزل ، دیوانه را گم کرده ام

 

گـــر طالب راهی بیــــا ، ور در پـی آهی برو

این گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم کرده ام

 

شعرهای مولوی , شعرهای مولوی درباره انسان , شعرهای مولوی درباره عشق

 

عکس نوشته اشعار مولانا برای پروفایل

g2g

 

گفتی که مستت میکنم

پر زانچه هــستت میکنم

 

گـــفتم چـــگونه از کجا؟

گفتی که تا گـفتی خودآ

 

گفتی که درمــانت دهم

بر هـــــجر پـایـانت دهم

 

گفتم کجا،کی خواهد این؟

گفتی صـــبوری باید این

 

ای در دل من میل و تمنا همه تو

وندر سـر من مایه سودا همه تو

buy telegram members

 

هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم

امروز هـمه تویی و فردا همه تو

 

بشکن سبو و کوزه ای میرآب جان‌ها

 

تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهان‌ها

 

بر گیجگاه ما زن ای گیجی خردها

 

تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحان‌ها

 

ناقوس تن شکستی ناموس عقل بشکن

 

مگذار کان مزور پیدا کند نشان‌ها

 

ور جادویی نماید بندد زبان مردم

 

تو چون عصای موسی بگشا برو زبان‌ها

 

عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر

 

چون آینه‌ست خوشتر در خامشی بیان‌ها

 

شعر های کوتاه مولانا

بشنـو این نی چون شکــایت می‌کـــنـد

از جـداییــهـــا حکـــــایت مـــی‌کــــنـد

کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــده‌انـد

در نفیــــــرم مــــــرد و زن نالیـــــده‌انـد

سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق

تـــا بگـــویــم شـــرح درد اشتیـــــاق

هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش

بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل خـــویش

مــن بــــه هــــر جمعیتی نالان شـــدم

جفــت بــدحالان و خوش‌حالان شـــدم

هــر کســی از ظن خــود شــد یـار من

از درون مـن نجســت اســـرار مــن

ســـر مــن از نالـــه‌ی مـــن دور نیست

لیـک چشم و گوش را آن نور نیست…

 

شعرهای مولانا , شعرهای مولانا درباره زندگی , عکس شعرهای مولانا برای پروفایل

 

ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا

ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما

ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا

جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما

buy real telegram members

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا

پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا

 

ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید

معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید

معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار

در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید

گــر صـــورت بی‌صـــورت معشـــوق ببینیــد

هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید

ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد

یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید

آن خانــــه لطیفست نشان‌هـــاش بگفتیــد

از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد

یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت

یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید

خرید چراغ خواب

با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

 

اشعار مولانا درباره عشق

حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو

و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو

هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو

رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها

و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو پیمانــه شـو

باید کـــه جملــه جــان شــوی تا لایق جانان شوی

گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو…

 

شعرهای عاشقانه مولانا , شعرهای عشقولانه مولانا , شعرهای عاشقانه و کوتاه مولانا

 

ای دوست قبولم کن وجانم بستان

مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان

بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو

آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…

 

کتاب مثنوی معنوی مولوی

buy targeted telegram members

یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا

یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا

نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی

سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا

نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی

مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا

قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی

قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا

حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی

روضــه اومیــد تویـــی راه ده ای یــار مرا

روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی

آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا

دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی

پختـــه تویی خـــام تــویی خـــام بمگـــذار مرا

این تن اگـــر کـــم تــندی راه دلــم کــم زندی

راه شــدی تــا نبــدی ایـــن همـــه گـــفتار مرا

 

اشعار مولانا درباره زندگی

من اگر دست نم نه من از دست نم

نـــه از اینم نــه از آنم مــن از آن شهر کـلانم

نـــه پـــی زمــــر و قمــارم نه پی خمر و عقارم

نـــه خمیـــرم نــــه خمـــارم نــه چنینم نه چنانم

مـــن اگـــر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم

نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهــــل زمــــانم

خـــرد پـــوره آدم چـــه خبـــر دارد از ایــن دم

کــــه مــن از جمــله عالــم به دو صد پرده نهانم

مشنـو این سخن از من و نه زین خاطر روشن

که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم…

 

از جمــادی مـــُردم و نـــامی شـدم

 

وز نمـــا مـردم به حیوان بــــر زدم

buy telegram channel members

 

مـــردم از حیـــوانی و آدم شــــدم

 

پس چـــه ترسم کی ز مردن کم شدم

 

حمــلـة دیـگــر بمـــیرم از بشـــر

 

تا بـــرآرم از ملایـــک بــال و پــر

 

وز ملـک هم بــایــدم جستـن ز جو

 

کُــلُّ شَــیءهـالــک الـــّا وجــهه

 

بــار دیـگر از مـلـک قــربـان شـوم

 

آنچـه انــدر وهم ناید آن شــــــوم

 

پس عـدم گــردم عـدم چون ارغنون

 

گـویــــدم کــــانّا إِلَیــه راجــعون

 

شعرهای عارفانه مولانا , اشعار عارفانه مولانا , شعرهای عرفانی مولانا

 

جــنگ هـای خلق، بهر خوبی است

 

بــرگ بی بــرگی، نشان طوبی است

buy wow gold

 

خشم هــای خلـق، بهـر آشتی است

 

دام راحــت دایمــاً بـی راحتی است

 

هــر زدن، بهـر نــــوازش را بــُـود

 

هــــر گـــله از شـکر آگــه می کند

 

جنـــگ ها می آشتـی آرد درســـت

 

مـــارگیـر از بهــر یــاری مار جست

 

اشعار مولانا در مورد انسان

تو نیکی می کــن و در دجلــه انـداز

 

کــه ایــزد در بیــابــانت دهــد بـاز

 

خیــر کـــن بــا خـلق، بهـر ایزدت

 

یــا بـــرایِ راحــتجــان خـودت

 

تــا هـمــاره دوســت بینی در نظــر

خرید اباژور

 

در دلت نـایــد ز کین نـاخوش صور

 

اهمیت وفاداری به عهد و پیمان

 

چون درخت است آدمی و بیخ، عهد

 

بیـخ را تیــمــار می بایـــد بـه جهد

 

عهـدفاسد، بیخِ پوســــــــیده بود

 

وز شمـار و لــطف، بــبــریده بـُود

 

شاخ و بـرگ نخل، گر چه ســبز بود

 

بــا فســاد بیـخ، سبزی نیسـت سود

 

ور نــدارد بـرگســبز و بیـخ هست

 

عـاقبت بیرون کنـد صد برگ، دست تـو

 

مشو غـرّه به عــلـمش، عهد جو

 

علم چـون قشرست و عهدش مغزِ او


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها